بدون عنوان
مامان دیگه سنگین شده بود و به اخرهای بارداری نزدیک شده بود.دیگه چیزی نمونده بود تو بیای تو بغلش.........هورا.......٣ مهر تولد مامان بود که با بقیه تولدهای زندگیش فرق میکرد اخه تو دلش بودی و قرار بود حدودا تا یکماه دیگه تو بغلش باشی.....این تولد ٣٢ سالگی برای مامان خیلی خاص بود چون همراه با تو اونو جشن میگرفت .....البته یک جشن خیلی خصوصی با حضور بابا- مامان افی- بابا محمود و خاله سوگل ( دایی سامان خونه نبود).
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی