دوماهگی

مامان جونی داری زود زود بزرگ میشی. این روزها داره زود میگذره٣٥ روزگیت مامان برای اولین بار بعد از زایمان رفت پیش دکتر تفویضی و تو با دکتری که تورو دنیا آورده بود عکس گرفتی.٣٦ روزگیت قبل از حموم چله بابا شاهین بردت تو وان که بازی کنی.من گفتم آخه این نی نی ما هنوز خیلی کوچولوههههه اما بابا شاهین کلی با شما آب بازی کرد.

بعد هم که نوبت حموم ٤٠ روزگیت رسید که بازهم بابا شاهین حمومت کرد و مامان سارا هم عکس و فیلم گرفت.

روز ٢٣ آذر تو ٥٣ روزگی برای اولین بار خندیدی که مامان چون دوربین دستش بود سریع این لحظه رو شکار کرد.

روز ٣٠ آذر که پایان ٢ ماهگی تو بود خاله آزاده و پارسیا و خاله نوری اومدن خونه ماکه تازه واکسن زده بود.پس فرداش هم نوبت تو بود گلم.

روزی که واکسن دوماهگیت رو زدی خیلی سخت بود.مامان که دلش رو نداشت نگاه کنه.بابا شاهین تورو نگه داشته بود.اولش شاد بودی ولی واییییییییییی وقتی دکتر سوزن رو زد از گریه ضعف کرده بودی خیلی دلم ناراحت بود ولی خوب برای سلامتیت واجب بود عزیزم.از اونجا رفتیم خونه مامان افی.استامینوفن خوردی تا هم دردت آروم بشه و هم تب نکنی. کمپرس گرم هم رو پات میذاشتیم ولی تو خیلی گریه میکردی......خیلی دردت اومده بود کوچولوی نازم.