7 ماهگی
خوب......دیگه ٦ ماهه شدی و خیلی چیزها عوض میشه.....دیگه از این به بعد غذا خوردن شروع میشه و خوب عادتهای روزانه ات هم عوض میشه.
روز ١ اردیبهشت جمعه نوبت واکسن ٦ ماهگیت بود.صبح برای اولین بار مامان حریره برنج درست کرد برات تا بخوری......چون یک کار جدید بود دوست داشتی و خوردی.بعد رفتیم دکتر واکسن زدیم.....از اونجا رفتیم خونه مامان و بابای بابا شاهین......از ساعت ٦ بعدازظهر کم کم حالت بد شد.همش تهوع و استفراغ پشت سر هم.....از اونجا رفتیم خونه مامان افی و همچنین حالت بد بود.وقتی قطره استامینوفن بهت دادیم حالت بهم خورد و گریه کردی.چون استامینوفنش بدمزه بود من با یکم آب و شکر قاطیش کردم و بهت دادم ولی وقتی مزه کردی بازهم نخوردی .......فکر کنم دیگه اونجا از قاشق و خوردن بدت اومد.
شب ساعت ١١:٣٠ بردیمت بیمارستان کودکان و دکتر بهت دارو داد که به سختی بهت دادیم که خداروشکر اثر کرد و تا صبح خیلی بهتر شدی و من بهت شیر دادم.تا دوروز بهت حریره برنج ندادم تا خوب خوب بشی.